پر بازدیدترین
خبر های ورزشی
آمار سایت
امروز
-1
دیروز
-1
هفته
-1
ماه
-1
کل
-1
 
کد مطلب: 205124
بازخواني واکنش امام(ره) به ادعاي سازش با رژيم؛
وقتي «بي بي سي» پا جاي پاي «اطلاعات شاه» مي گذارد
تاریخ انتشار : 1395/03/16 09:12:58
نمایش : 1198
همانند ادعاهاي امروز بي بي سي، دستگاه امنيتي- تبليغي رژيم شاه قبل از پيروزي انقلاب چندبار تلاش کرد تا از طريق رسانه هاي وابسته، امام خميني را به ارتباط با ديگر کشورها و نيز سازش پنهاني با رژيم متهم کند تا بدين ترتيب وجهه ايشان را مخدوش سازد. واکنش امام به يکي از اين ادعاها که در روزنامه اطلاعات درج شد، بسيار خواندني است.

به گزارش پايگاه خبري تحليلي پيرغار به نقل از شبکه اطلاع رساني راه دانا به نقل از فارس؛ اخيراً بنگاه سخن پراکني دولت سلطنتي انگليس(بي بي سي) در قالب گزارش هايي جنجالي مدعي شده که پس از چندين دهه، اسنادي را به دست آورده که بيانگر ارتباط گيري امام خميني(ره) قبل از پيروزي انقلاب اسلامي با دو تن از روساي جمهور آمريکا شده است. بر اساس ادعاي بي بي سي، امام خميني از طريق فردي به نام ميرزا خليلي کمره اي با واسطه سفارت آمريکا در تهران و نيز ابراهيم يزدي در پاريس پيامهايي را براي جان. اف. کندي و جيمي کارتر دو تن از روساي جمهور آمريکا ارسال کرده اند. بنا بر اين ادعا، محتواي کلي اين دو پيام اين است که امام خميني و نهضت اسلامي مشکلي براي منافع آمريکا ايجاد نکرده و پس از پيروزي شير نفت را بر روي آمريکا نخواهند بست.

 اهداف بنگاه سخن پراکني بي بي سي در ارائه چنين گزارش هايي طي مقطع کنوني را طي روزهاي آينده مورد بررسي بيشتري قرار خواهد داد؛ اما در اين مجال آنچه فوري تر است بازخواني ادعاهايي از قبيل مطالب مطرح شده در گزارش هاي اخير بي بي سي، طي ساليان گذشته و از جمله دوران حيات حضرت امام خميني(ره) است.

 انقلاب اسلامي ايران و رهبر کبير آن امام خميني به دليل تمرکز بر اصل «استقلال» و شعار «نه شرقي ، نه غربي» و به دليل اينکه علاوه بر  استبداد شاهنشاهي، منافع نامشروع بلوک غرب و شرق را در ايران از ميان برداشتند؛ از سوي زيان يافتگان از انقلاب - چه قبل و چه بعد ازپيروزي -  همواره با سيل اتهامات و ادعاهاي ريز و درشتي مواجه بوده اند و دستگاه هاي تبليغعاتي مخالف اين انقلاب و رهبري آن، بويژه تلاش کرده و مي کنند تا ماهيت مستقل و الگودهنده اين پديده بزرگ تاريخ معاصر را با ادعاهاي ملکوک کننده و اسناد جعلي مخدوش نمايند.

قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، دستگاه امنيتي - تبليغي رژيم شاه در چند مقطع مختلف با هدايت دستگاههاي اطلاعاتي آمريکا و انگليس تلاش کرد تا با ادعاي «روابط پنهاني» امام خميني(ره) با برخي کشورها و يا «سازش پنهاني» ايشان و روحانيت با رژيم شاه، اعتبار و رهبري ايشان در بين مردم را مخدوش نموده يا تنزل دهد.

اما پاسخ امام خميني(ره) به اين ادعاها چنان صريح و کوبنده بود که ترفند تبليغاتي رژيم شاه و دستگاه هاي امنيتي آمريکا و انگليس را به بهمني ويران کننده براي خودشان تبديل مي کرد.

از جمله اين توطئه ها، زماني بود که امام خميني (س) از 15 خرداد 1342 تا 15 فروردين 1343 در زندان رژيم شاه بود و سپس به منزلي محصور در قيطريه تهران منتقل شدند.دستگاه امنيتي رژيم شاه که گمان مي کرد با زنداني و محاصره شدن امام(ره) ايشان متنبه شده و ديگر درصدد تقابل با رژيم برنخواهد آمد، در صدد بدنام کردن روحانيت و امام (ره) و ادعاي «سازش آنان با رژيم شاه» برآمد.

يک روز پس از انتقال امام - 12 مرداد - روزنامه هاي کثير الانتشار کشور، خبري را به دستور ساواک منتشر کردند تا در نظر مردم چنين وا نمود کنند که انتقال امام از زندان به محل جديد(در قيطريه) به دليل تفاهمي بوده که ميان ايشان و مقامات انتظامي به وجود آمده است.اين خبر چنين بود:

«طبق اطلاع رسمي که از سازمان اطلاعات و امنيت کشور واصل گرديد چون بين مقامات انتظامي و حضرات آقايان خميني، قمي و محلاتي تفاهمي حاصل شد که در امور سياسي مداخله نخواهند کرد و از اين تفاهم اطمينان کامل حاصل گرديده است که آقايان بر خلاف مصالح و انتظامات کشور عملي انجام نخواهند داد، لهذا آقايان به منازل خصوصي منتقل شدند.»

همچنين روزنامۀ اطلاعات با چاپ مقاله اي در 18 فروردين 1343، يعني دو يا سه روز بعد از آزادي امام و رفتنشان به قم، از «همگامي جامعۀ روحانيت با برنامه هاي انقلاب شاه و مردم» خبر داد تا مخالفت روحانيت با برنامه هاي شاه را پايان يافته، نهضت 15 خرداد را بي حاصل و بي نتيجه و چهره امام خميني را به عنوان رهبري سازشکار، مخدوش و ملکوک کند.

 امّا امام خميني(س) در اولين سخنراني خود پس از آزادي،در قبال اين حرکت سخيف دستگاه امنيتي - تبليغي رژيم شاه چنان واکنشي تاريخي نشان دادند که تمام رشته هاي اين دستگاه را پنبه کرد و نه تنها اهداف آنان محقق نشد که روح جديدي به نهضت اسلامي دميده شد و فصل تازه اي از انقلاب آغاز گرديد.

امام خميني(ره) در روز دوّم ذيحجۀ 1383 در حضور هزاران تن از علما، روحانيون، کسبه، دانشجويان و گروههاي مختلف مردم در قم، طي نطقي حماسي به تجزيه و تحليل مستدل خواست هاي مردم و اعمال و رفتار رژيم شاه پرداختند و بدين گونه از ياوه هاي سازمان هاي تبليغاتي رژيم پرده برداشتند و همگان را به ادامه راه شهداي 15 خرداد فراخواندند.

امام (ره) علاوه بر پاسخ قاطعي که به اظهارات شاه (که در سفر به قم تلويحاً روحانيت را به ارتجاع و کهنه پرستي متهم کرده بود) ، مقالۀ روزنامه اطلاعات که مدعي همگامي روحانيت با انقلاب سفيد شاه شده بود را به شدت تکذيب کرد و واقعيت ماجراي ملاقات يکي از مسئولان ارشد امنيتي رژيم شاه ( ظاهراً پاکروان رئيس ساواک)  با خود را در ايام حصر در قيطريه، تشريح نمود. ايشان بر اين نکته تأکيد نمودند که نهضت و مبارزۀ مردم مسلمان تا آن جا پيشرفت کرده که ديگر به «فرد» بستگي ندارد بلکه نهضتي جاودانه است که همچنان به پيش خواهد تاخت و سرانجام به پيروزي خواهد رسيد. 

اين سخنراني تاريخي امام(ره) حاوي مطالب و نکات بسياري است اما تنها بخش هايي که حاوي پاسخ به عمليات رواني سخيف دستگاه امنيتي رژيم شاه (و مقاله منتشره در روزنامه اطلاعات) است، در پي مي آيد:

 

بسم اللَّه الرحمن الرحيم

اعوذ باللَّه من الشيطان الرجيم، اناللَّه و انااليه راجعون

 [گريه شديد حضار] من تا کنون احساس عجز در صحبتها نکرده ام و امروز خودم را عاجز مي دانم. عاجز مي دانم از اظهار تألمات روحيه اي که دارم براي اوضاع اسلام عموماً، و اوضاع ايران خصوصاً، و قضايايي که در اين يک سال منحوس پيش آمد؛ خصوصاً قضيه مدارس علمي، قضيه 15 خرداد. قضيه 15 خرداد من مطلع نبودم تا اينکه حبس به حصر تبديل شد و اخبار خارج به من رسيد

خدا مي داند که مرا اوضاع 15 خرداد کوبيد [گريه شديد حضار]. من حالا که آمدم به اينجا؛ آمده ام از قيطريه؛ مواجه هستم با يک منظره هايي؛ با بچه هاي کوچک بي پدر [گريه شديد حضار]، با مادرهاي جوان از دست داده، و مادرهاي جوان مرده، با زنهاي برادر مرده، با پاهاي قطع شده [گريه شديد حضار]، با افسردگيها. اينها علامت تمدن آقايان است و ارتجاع ما. افسوس که دست ما از عالم کوتاه است؛ افسوس که صداي ما به عالم نمي رسد؛ افسوس که گريه هاي اين مادرهاي بچه مرده نمي رسد به دنيا [گريه شديد حضار].

 

مخالفت با ديکتاتوري کهنه پرستي است؟

ما را کهنه پرست معرفي مي کنند، ما را مرتجع معرفي مي کنند، علماي اسلام را به ارتجاع سياه تعبير مي کنند. جرايد خارج از ايران، آنهايي که با بودجه هاي گزاف، براي کوبيدن ما مهيا شده اند، در خارج ما را مخالف اصلاحات- که اسلام در رأس اصلاحات واقع شده است؛ معرفي مي کنند؛ مخالف ترقي مملکت معرفي مي کنند؛ مي گويند آخوندها مي خواهند با الاغ باز سوار بشوند از اين طرف به آن طرف بروند؛ آخوندها مي گويند که برق نمي خواهيم؛ آخوندها مي گويند طياره نمي خواهيم؛ اينها مرتجع هستند؛ اينها مي خواهند به قرون وسطي برگردند. آخوندها با اين سياه روزيهايي که نصيب مملکت است، مخالفند؛ اين کهنه پرستي است؟ علماي اعلام با اين زدنها، کشتنها، قلدريها، ديکتاتوريها، استبدادها مخالفند؛ اين کهنه پرستي است؟ علماي اسلام در صدر مشروطيت، در مقابل استبداد سياه ايستادند و براي ملت آزادي گرفتند، قوانين جعل کردند، قوانيني که به نفع ملت است، به نفع استقلال کشور است، به نفع اسلام است، قوانين اسلام است؛ اين را با خونهاي خودشان، با زجرهايي که کشيدند، با بيچارگيهايي که متوجه به آنها شد، گرفتند؛ اين آخوندها مرتجع هستند؟...

 

ننگ بود اين کار دولت

خوب شما آقايان، ملت ايران، روزنامه اطلاعات را، سرمقاله روزنامه اطلاعات سه شنبه را، سه شنبه 18 فروردين را ملاحظه فرموديد. ملاحظه فرموديد که اينها چه نقشه اي کشيده بودند و کشيده اند. اينها ديدند که با زور و با قلدري و با سرنيزه و با 15 خرداد فراهم کردن و با مدرسه فيضيه خراب کردن و با مدرسه طالبيه خراب کردن و با اهانت به علماي اسلام کردن و با تبعيد کردن و با اخراج کردن و با حبس کردن و اينها، هر چه کردند، گندش بالا آمد، اين قدر بالا آمد که او هم فهميد؛ همه فهميدند. و ديدند که خيلي بد شد، دنيا اعتراض کرد. 15 خرداد روي دولتها را سياه کرد. ما نمي خواستيم اين قدر روسياهي بار بيايد. 15 خرداد ننگي بر دامن اين مملکت گذاشت که تا آخر محو نخواهد شد. تاريخ ضبط مي کند اين را. خودهاشان هم گفتند که 15 خرداد ننگ بود، من هم مي گويم ننگ بود، لکن نکته را نگفتند؛ من نکته را مي گويم. ننگ بود که مسلسلها را، تانکها را، توپها را، تفنگها را از مال اين ملت فقير به دست آوردند و به روي اين ملت فقير بستند؛ پايمال کردند اين بيچاره ها را. از اين ننگ بالاتر آيا مي شود که انسان، يک ملتي را اين طور پايمال کند؟ اين بيچاره ها چه کرده بودند آقا آخر؟ چه کرده بودند؟

 

مرتجع کيست؟

ما يک سلسله نصايح کرديم؛ نصيحت که اين قدر بساط نداشت. ما يک مطالب منطقي داريم؛ قانوني داريم آقا ... قانون اساسي را شما قبول نداريد؟ پس بگويند آقاي دولت بروند در مجلس بگويند ما قانون اساسي را قبول نداريم. خوب باز آن وقت برگردند به قهقرا، هر جا مي خواهند. ما که مي گوييم به قانون اساسي عمل کنيد، ما مرتجعيم [يا] شمايي که دسته جمعي مردم را حبس مي کنيد، تبعيد مي کنيد؟ سلولهاي شما پر است از حبسيها، از علما، از اساتيد، از محترمين، از متدينين. بندر عباس پر است از تبعيدشدگان؛ براي اينکه اينها مي گفتند که آقا، خوب ما نمي خواهيم اسير باشيم، اسير استعمار باشيم

آخر چه مي گويند به ما؟ ما مرتجعيم که مي. گوييم به قانون اساسي عمل کنيد؟ قانون اساسي را بگذاريد زمين، همه مان عمل کنيم؛ اين را که قبول داريد. ما مي گوييم به دين عمل بکنيد، شما مي گوييد که پيغمبر اکرم مرتجع است، نَعوذُ بِاللَّه. در لفظ نمي گوييد، معنايش اين است. قانون اساسي را که قبول داريد و لو در آن وقتها زمزمه مي کردند که مال پنجاه سال پيش از اين است و فلان؛ قانون اساسي که ديگر قضيه پنجاه سال پيش از اين ندارد- قانون اساسي که مي گويد ملتها بايد آزاد باشند؛ ملت ايران بايد مردمش آزاد باشند؛ مطبوعات بايد آزاد باشد؛ هيچ کس حق ندارد جلو قلم را بگيرد.

 

تهمت سازش به روحانيت

شما ديديد که روزنامه اطلاعات در روز سه شنبه هجدهم فروردين نوشت که روحانيين بحمد اللَّه خيلي جاي خوشوقتي است، بعضي مجلات هم نوشته بودند، لکن اين بيشتر منتشر مي شود، جاي خوشوقتي است که مقامات روحاني با دولت موافقت کردند در انقلاب شاه و ملت. رفتند تهران اعتراض کردند که آقا اين روحاني را معرفي کنيد؛ اين خميني است؟ تا ما بگوييم عَلَيْهِ اللعنة. ساير علماي اسلامند؟ خوب معرفي کنيد؛ دست بگذاريد رويش. علماي طراز اول ما چند نفر در اينجا هستند، خداوند همه را حفظ کند [آمين حضار]؛ در تهران هستند، خداوند حفظشان کند [آمين حضار]؛ در مشهد هستند، خداوند حفظشان کند [آمين حضار]؛ در نجف هستند، خداوند حفظشان کند [آمين حضار]؛ در ساير بلاد مسلمين هستند، خدا همه را تأييد کند [آمين حضار]. اين علماي اسلام؛ اين علماي اسلام در ماوراي جو هستند؟ اينهايي که با شما يک قرارداد سري کرده اند، خوب اسم ببريد. آقا، اگر مردي اسم ببر؛ بگو که خميني، توي حبس ما رفتيم پيش او، و او گفت که بر گذشته ها صلوات! خميني غلط مي کند همچو حرفي مي زند خلاف دين اسلام؛ خميني مي تواند تفاهم کند با ظلم؟ غلط مي کند. خميني آنجا هم که بود، تو حبس هم که بود، مجد اسلام را حفظ مي کرد، مي تواند حفظ نکند؟ اسلامي که پيغمبر اسلام اين قدر زحمتش را کشيده است؛ ائمه هُدي  اين قدر خون دلش را خورده اند؛ علماي اسلام اين قدر زحمت کشيده اند؛ خميني و امثال خميني مي توانند که يک چيزي بگويند که بر خلاف مصالح اسلام باشد؟ خميني را از جامعه بيرون مي کنيم.

 

نقشه براي معرفي علما و روحانيون

اينها نقشه اين را کشيده اند که علماي اسلام را به مردم معرفي کنند به اينکه اينها هم  مثل ما مي مانند. خودشان مرفوض جامعه هستند، مي خواهند ما را هم مرفوض کنند. جامعه خودشان را نمي پذيرد، مي خواهند ما را هم بگويند نمي پذيريم. مي خواهند ما را با اين نقشه مشئوم، منفور جامعه کنند ... با سر صبر و راحت، تبعيت از اربابها، تبعيتْ کاش از ارباب، تبعيت از اسرائيل کنند. وا مصيبت! مگر من مي توانم با اين يک مجلس، دو مجلس، چهار تا مجلس، مفاسد اين مملکت را بگويم. من امروز حالم هم خوب نيست. ديشب خوابم هم خيلي کم بود. مع ذلک، خوب، يک مطالب کلياتي بايد گفته بشود. ما حق دفاع از خودمان نداريم؟

 

درماندگي مدير روزنامه اطلاعات

رفتند پيش مدير اطلاعات که آقا کي به شما اين مطلب را گفته است؟ خوب بگوييد تا ما بفهميم که اين روحاني کيست؟ اين روحاني سازماني  کيست که با شما تفاهم کرده است و مطالب شما را قبول کرده است بر خلاف دين اسلام؟ خوب بگوييد. بيچاره خجل شده است؛ گفته من نبودم اينجا؛ به فلان بگوييد ببخشيد، چه و چه؛ از اين حرفها، يک شرح مفصلي؛ و من سرمقاله ام حاضر است. سرمقاله را به آن آقا نشان داده بود که من اين را نوشته ام، لکن سنجاق کرده از بعض مقامات آورده اند، داده اند که اين را بايد بنويسي؛ «بايد» است، من چه بکنم؟ من يک تکليفي براي او معين مي کنم، يک مطلبي براي خودمان مي گويم. اگر چنانچه مدير اطلاعات يک آدمي است که متأسف است از اين تحميلات، شما خوب ديگر بحمد اللَّه متمولي، احتياج نداري، دست از روزنامه نگاريت بردار، بشو وزير. الحمد للَّه اينجا همه وزير مي شوند [خنده حضار]. خوب بشو وزير، بشو وکيل. تو را وکيل مي کنند؛ مردم نمي کنند خوب؛ وکيلت مي کنند؛ لازم نيست مردم [بخواهند]؛ مگر مردم حق وکالت دارند؟ نه، وکيلت مي کنند؛ منتصبت مي کنند؛ بشو سناتور. منتصبت مي کنند؛ اگر تو از اين معنا عار داري که يک چيزي را بر تو تحميل کنند، خوب آسان است اين؛ روزنامه نگاري را که الزام نمي کنند که شما روزنامه نگار باشيد، دست از روزنامه تان برداريد، برويد يک شغل بهتري. از آن طرف من به او پيغام دادم که بايد اين درست بشود؛ بايد اين تکذيب بشود. از قراري که ديشب باز يک کسي آمده بود گفت که او تعريف کرده است که من نمي توانم با ملت مواجه بشوم؛ نمي توانم با روحانيت مواجه بشوم؛ فکري بکنيد من يک سوژه اي درست مي کنم که تکذيب بشود؛ دستگاه گفته اين دليل بر سستي کار ماست. خوب، ما مرتجعيم يا شما؟

 

دروغ شاخدار پشت سر آدم زنده!

يک دروغي را آخر ما که مرده نيستيم که شما نسبت به ما مي دهيد؛ ما يک جمعيت کثيري بحمد اللَّه از علما داريم؛ ما مراجع بزرگ داريم؛ ما مراجع بزرگ عالي الشأن داريم؛ ما علما داريم در بلاد؛ ما فضلا داريم در حوزه ها؛ ما مدرسين بزرگ داريم در حوزه ها؛ ما طلاب و فضلاي علوم دينيه داريم؛ اينها که نمي نشينند که گوش کنند که کسي در روزنامه کثير الانتشارش يک دروغ شاخداري بنويسد: «بحمد اللَّه موافقت کردند»؛ خوب ما داد مي کنيم، فرياد مي کنيم، نمي گذارند منعکس بشود. خوب آقا! آقايي که ديروز گفتي که- يا ديشب گفتي که- کهنه پرستي را جلو مي گيريم، اين کهنه پرستي نيست که شما جلوي مطبوعات را مي گيريد؟ تحميل مي کنيد به روزنامه اطلاعات؟ سند داريم. ديگر اينکه يک چيز دروغي نيست که آقايان بگويند که افترا بستيد؛ نوشته شما سنجاق در دفتر روزنامه اطلاعات است که شما گفته ايد بايد اين را بنويسيد، و نگذاشتيد تکذيب کند.

 

نمي ترسم و نترسيده ام

ما حرفمان اين است که آقا به قانون اساسي عمل کنيد؛ مطبوعات آزادند؛ قلم آزاد است؛ بگذاريد بنويسند مطالب را. اگر دين داريد به دين عمل کنيد؛ اگر چنانچه دين را ارتجاع مي دانيد، به قانون اساسي عمل کنيد. خوب بگذاريد بنويسند. [مدير اطلاعات ] به دست و پا افتاد و چه شد؛ و من به او پيغام دادم که من از آن آدمها نيستم که اگر يک  حکمي کردم بنشينم چرت بزنم که اين حکم خودش برود؛ من راه مي افتم دنبالش. اگر من خداي نخواسته، يکوقتي ديدم که مصلحت اسلام اقتضا مي کند که يک حرفي بزنم، مي زنم و دنبالش راه مي افتم و از هيچ چيز نمي ترسم بحمد اللَّه تعالي. و اللَّه، تا حالا نترسيده ام [ابراز احساسات حضار]. آن روز هم که مي بردندم، آنها مي ترسيدند؛ من آنها را تسليت مي دادم که نترسيد. [خنده حضار]

آخر اگر ما براي مقصد اسلامي، براي مقصدي که انبيا خودشان را به آب و آتش زدند، اولياي عظام خودشان را به کشتن دادند، علماي بزرگ اسلام را آتش زدند، سر بريدند، حبس کردند، تبعيد کردند، حبسهاي طولاني کردند، اگر چنانچه ما براي مقاصد اسلام بترسيم، دين نداريم. ديندار هم براي اينکه خرقه را از اين عالم خالي کند مي ترسد؟ اگر ما ماوراي اين عالم را اعتقاد داشته باشيم، بايد شکر کنيم که در راه خدا کشته بشويم و برويم در صف شهدا. بترسيم؟ از چه چيز بترسيم؟ آن بايد بترسد که غير اين عالم جايي ندارد. خداي تبارک و تعالي وعده کرده به ما که يک جاي خوب داريد، اگر چنانچه به دين من رفتار کنيد؛ و ما اميدوارم که رفتار کنيم؛ اميد دارم که رفتار کنيم. ما از چه بترسيم؟ چه ترسي ما داريم از شماها؟ شما آن آخر امر اين است که ما را اعدام کنيد؛ اول زندگي راحت ماست؛ از اين کثافتکاريها بيرون مي رويم؛ از اين رنج و مِحَن خلاص مي شويم. آقاي ما فرموده: و اللَّهِ، لَابْنُ ابيطالبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفلِ بِثَدْيِ امِّه. خوب ايشان فرموده اند، ما البته نمي توانيم همچو دعواها بکنيم، لکن ما شيعه او هستيم. ما اگر از مرگ بترسيم، معنايش اين است که ما وراء الطبيعه قبول نيست.

 

خطا کردند مرا رها کردند

ما که مي گوييم که مطبوعات آزاد باشند، ما کهنه پرستيم؟ آقايان که الزام مي کنند که در مطبوعات اين نوشته بشود، آنها مترقي اند؟ خوب ما صدايمان از اين بلندگو تا آنجا مي رسد، آنها صدايشان از اينجا تا امريکا مي رسد. هر جا دلار مي گيرند صدايشان هم  آنجا مي رسد. مال اين ملت را خرج مي کنند در مطبوعات خارجيه؛ مطبوعاتي که در خارج هست بر ضد روحانيت، بر ضد اسلام، بر ضد مليت، بر ضد همه چيز ما مقالات مي نويسند. به من مي رسيد اين مطالب. اينها خطا کردند مرا رها کردند؛ اشتباه کردند. به آنها هم گفتم آنجا؛ گفتم اگر مي خواهيد همان رويّه را داشته باشيد بگذاريد من اينجا باشم، صلاح است؛ دوباره هياهو در نياوريد. حالا هم دارم مي گويم آقا! ما مرتجع نيستيم به اين معنا که شما مي گوييد؛ ما با آثار تمدن مخالف نيستيم؛ اسلام با آثار تمدن مخالف نيست.

 

اسلام، منادي استقلال و قدرت

اسلام از خدا مي خواهد که شما بر همه مقدرات عالم حکومت کنيد. اسلام آن بود که شمشير را کشيد و تقريباً نصف دنيا يا بيشتر را گرفت؛ با شمشير گرفت؛ اين اسلام مرتجع است؟ اسلام آن بود که اين ممالکي که شما حالا تحت اسارت او هستيد، تحت اسارت آورد. آنها که به احکام اسلام عمل مي کردند، في الجمله البته، حکومتهاي اسلامي تا حالا الّا يکي دو تايشان، به احکام اسلام عمل نکرده اند که مع ذلک همين که خودشان را زير بيرق اسلام مي دانستند، همين که خودشان را وابسته به اسلام مي دانستند، همين که به حَسَب ظاهر به احکام اسلام عمل مي کردند، همچو قدرتي پيدا کردند که يک بيست و چند هزار جمعيت عرب، اين مملکت به اين وسيعي را همچو پايمال کرد، و رفت تا آن آخر براي اينکه متمدنش کند، آدمش کند؛ و کرد. اين افکار نوراني که در علماي اعلام ما هست، در مراجع بزرگ ما هست، اينها به واسطه نور اسلام است. اين افکار نوراني که در رجال عظيم الشأن ما هست، هر جا باشد مال اسلام است. اين افکار پوسيده اي که، کهنه پرستيهايي که آقايان دارند، تبعيت از همه، سربسته و دربسته تحويل دادن، همه مخازن يک مملکت را تحويل ديگران دادن، اين ارتجاع است. روي اين ارتجاع، سياه!

 

اجبار به الزام مدير روزنامه اطلاعات

فرستادند، نخست وزير هم ديشب، ديروز بود ظاهراً، ديروز فرستاد که بله، اين عفو از شماست، اشتباه شده است، خطا شده، يک اشتباهي شده، شما چه بکنيد؛ مبادا يکوقتي يک تشنجي بشود، مبادا يکوقتي جور ديگر پيش بيايد، يکوقت چه بشود، چه بشود، ما مي خواهيم که چه باشد؛ ما تابعيم. از اين مطالبي که هميشه گفته مي شود. ما هم گفتيم که خوب حالا خود روزنامه اطلاعات که مي گويد من بي تقصيرم و شماها اين کار را کرده ايد، شما هم که آمديد مي گوييد ديگر، بايد او ملتزم بشود و شما هم قول بدهيد به اينکه تکرار نشود اين مطالب. اگر تکرار بشود مواجهه با يک مطلب بدتري خواهد شد. نکنيد. اين قدر هي کهنه پرست را به رخ ما نکشيد تا ما هم مجبور بشويم که مطلب را همچو بازش کنيم از هم، تا ببينيم که آيا اين علماي عظامِ اسلام کهنه پرست هستند يا شماها؟ ..

 

گرسنگي و توسري در «مملکت مترقي»

اين بيچاره هاي گدا، اين «مملکت مترقي»، که امسال زمستانش دل ما را خون کرد؛ آن اصفهانش، آن همدانش، آن تهرانش، آن قمش، آن جاهاي ديگرش. اين سرماي کشنده، هيچ فکري کرديد براي اين بيچاره ها؟ به من اطلاع داده اند که در همدان بيش از دو هزار نفر مرده اند امسال؛ در سرماي چهل و سه درجه و دو درجه؛ شما هيچ فکري براي اينها کرده ايد؟ اي «مملکت مترقي»! اي آقاياني که مملکتتان «ترقي» کرده! ما مي خواهيم واقعاً مترقي باشد. يک فکري براي اين بيچاره ها بکنيد، هم گرسنگي بخورند هم توسري؟ هم پابرهنه راه بروند و هم شما شلاق تو سرشان بزنيد؟ خوب ما مي گوييم نکنيد اين طور. اين ارتجاع است که ما مي گوييم که اين قدر فشار به مردم نياوريد؟ اين قدر کتک نزنيد؟ اين قدر فحش ندهيد؟ اينها ارتجاع است؟ شما که عمال استبداد هستيد و داريد با زور و سرنيزه و قلدري و هر جور دلتان مي خواهد با اين ملت بيچاره عمل مي کنيد، تمام قوانين را زير پاي خودتان گذاشته ايد، تمام احکام اسلام را به آنها بي اعتنايي مي کنيد، شما مترقي هستيد، ما که مي گوييم به احکام اسلام عمل کنيد، به قانون اساسي عمل بکنيد، ما مرتجعيم؟...

 

مخالفت روحانيون با نقض اسلام و قانون

آمد گفت به من که خوب، آن دولت که با شما چه بود و چه بود و چه کرد و چه کرد؛ ما متأسفيم؛ خوب، آن که رفت بحمد اللَّه، حالا يک دولتي آمده است که اين اشخاصش بسياري شان، پدرانشان روحاني بوده اند و متدينند و کذا و کذا و کذا. گفتم که آقا، نه ما دشمني با آن دولت داشتيم و نه عقد اخوتي با شما خوانديم؛ ما به اعمالتان نگاه مي کنيم؛ ما اينجا مراقبيم؛ اگر اعمال شما تکرار اعمال آنهاست، همان طور که با او مخالف بوديم و هستيم الي  يوم القيامة، و رويشان سياه شد تا آخر، شما هم آن جور خواهيد شد. ما همانيم و مخالفت مي کنيم؛ و اگر چنانچه رويه را تغيير بدهيد، ما همه مسلم هستيم، برادر هستيم. رويه را تغيير بدهيد؛ خاضع بشويد نسبت به احکام شرع؛ تصويبنامه هاي باطل را- آنهايي  که مخالف احکام شرع است- لغو بکنيد؛ خضوع کنيد نسبت به احکام شرع، البته اين تصويبنامه ها را لغو کنيد. اينجا مي گويم، آنجا گفتم، خاضع بشويد براي احکام شرع. اگر شما هم همان طور که ما همه مسلمان هستيم، شما هم مي گوييد مسلمان هستيد، خاضع هستيد براي احکام شرع؛ ما علاوه بر اينکه مخالفت نمي کنيم، پشتيباني هم ازتان مي کنيم. مگر ما مي گوييم دولت نباشد؟ ما مي گوييم دولت باشد خاضع براي قوانين اسلام، و لااقل براي قانون اساسي خاضع باشد. ما که نمي گوييم دولت نباشد؛ ما که نمي گوييم که مي خواهيم يک زندگي اي بکنيم مثل آن کساني که در هزاران سال پيش بودند، تو غارها زندگي مي کردند؛ کدام روحاني به شما اين حرف را زده؟ کدام روحاني گفته است که ما با فلان مظاهر تمدن مخالفيم؟ شما پيدا کنيد يک روحاني را...

 

اين مردک باز مي گويد کهنه پرستي!

اي مردم! اي عالَم! بدانيد ملت ما مخالف است با پيمان با اسرائيل. اين ملت ما نيست؛ اين روحانيت ما نيست؛ دين ما اقتضا مي کند که با دشمن اسلام موافقت نکنيم؛ قرآن ما اقتضا مي کند که با دشمن اسلام هم پيوند نشويم در مقابل صف مسلمين. ما اين حرفها را مي زنيم؛ ارتجاع است اين؟ آقا بياييد، خوب بياييد بنشينيد ببينيم کجاي اين ارتجاع است. شما که دولت، به قول خودتان، مملکت سابقه دار دو هزار و پانصد ساله داريد و هي مي نازيد به استخوانهاي پوسيده اي که رفته اند و از بين رفته اند، و در مقابل اسلام، مي خواهيد استخوانها را از زير خاک درآوريد، شمايي که اين قدر مي نازيد به اين استخوانهاي پوسيده و ملت سابقه دار کذا و کذا، حالا اين آخر عمري آمده ايد با اسرائيل هم پيوند [شده ايد]؟ در مقابل احکام اسلام، در مقابل مسلمين؟ ما وقتي مي گوييم که با اسرائيل [هم پيمان ] نشويد، حالا ما پيوند کرديم با کذا و «جوجو» آمده و چي آورده؟ تف بر اين منطق! سياه باد رويتان! ما اين حرفها را مي زنيم؛ کجاي اين، کجاي اين کهنه پرستي است که مردک مي گويد کهنه پرستي. کجاي اين کهنه پرستي است؟..

 

اسلام در اعلا مرتبه تمدن

ما در اعلا مرتبه تمدن هستيم؛ اسلام در اعلا مرتبه تمدن است؛ مراجع عاليقدر اسلام در اعلا مرتبه تمدن هستند. خوب، برويد ببينيد آنها [را]، اينجا موجودند، مشهد موجود است، تهران موجود است، نجف موجود است، بروند ببينند، کدام اينها مرتجع هستند؟ آقايان خودشان با طياره اينجا و آنجا مي روند، بعد مي گويند با الاغ ملت برود؟ مگر امسال نبود يکي از مراجع با طياره رفت به مشهد؟ مگر ساير مراجع با اتومبيل راه نمي روند؟ امسال هم مراجع راه افتادند، همه مجتمع شدند- که بعد تشکرش را عرض مي کنم- همه مجتمع شدند در تهران؛ اينها با الاغ رفتند؟ اينها مخالفند با آثار تمدن؟...

 

روحانيت، پشتوانه رايگان مملکت

ما مي گوييم نکنيد اين طور. خوب، ما همه از هم هستيم؛ اولاد يک خانواده هستيم، اهل يک مملکت هستيم، چرا ما را مي خواهيد بشکنيد؟ ما مجاناً پشتوانه اين مملکت هستيم، هيچ هم تحميل بر بودجه شما نداريم. مي سازيم؛ مي سازيم با اين کتکها، با اين  حبسها، با اين زجرها، با اين اهانتها، با اين فحشها و براي اين مملکت يک استوانه اي هستيم؛ ايستاده ايم اينجا. اگر خداي نخواسته يک چيزي، يک خطري براي اين مملکت پيش بيايد، ما ايستاده ايم در مقابلش و نمي ترسيم...

و السلام عليکم و رحمه الله

 

منبع: صحيفه امام، ج 1، ص: 286-308 و کوثر، ج1، ص 109-111

 
 
 
ارسال کننده
ایمیل
متن
 
شهرستان فارسان در یک نگاه
شهرستان فارسان در يک نگاه

خبرنگار افتخاري
خبرنگار افتخاري

آخرین اخبار
اوقات شرعی
google-site-verification: google054e38c35cf8130e.html google-site-verification=sPj_hjYMRDoKJmOQLGUNeid6DIg-zSG0-75uW2xncr8 google-site-verification: google054e38c35cf8130e.html